با اینکه شناخت زیادی ازش نداشتم ولی تصمیم گرفتم باهاش درد دلکنم .
_ یه قولی بهم میدید؟
ک_ چه قولی؟
_ واسم دلسوزی نکنید
ک_ اینقدر دردناکه؟
_ نه..... ولی دیگران اینطور فکر میکنن ، حالا قول میدید؟
ک_ باشه قول میدم
_ میدونید من از این زندگی دل بریدم ، با شادیها خداحافظی کردم ،من فقط منتظر مرگم همین
ک_ چرا؟
_ به خاطر بیماریم . سپیده چیزی بهتون نگفته؟
ک_ چرا..... یه چیزایی گفته
_ مثلا چی گفته؟
ک_ گفته ناراحتی قلبیدارید
_ درسته..... می دونید من امیدی به زندگی ندارم ، خستم ، دلم میخواد مثلبقیه زندگی کنم ولی نمیشه
ک_ چرا؟
_ چون سایه مرگو همه جا حس میکنم . هر لحظهمنتظرم وقت رفتن برسه
ک_ ولی من فکر میکنم به جای اینکه این همه منتظر مرگ باشیدبه زندگی فکر کنید بهتر باشه ، به این فکر کنید که هر لحظه ممکنه بهتون خبر بدنقلبی واسه پیوند به شما پیدا شده
_ به چه قیمتی؟ به قیمت زندگی یکی دیگه ، اینخیلی زجرآوره
ک_ زندگی یعنی همین
_ من این زندگی رو نمیخوام
ک_ زندگیزندگیه فرقی نداره ، تو نباید فکر کنی به قیمت زندگی یکی دیگه زنده می مونی ، اونمرگش فرا رسیده مرگ و زندگی دست ما نیست این خداست که میخواد به تو زندگی ببخشه یااز یکی دیگه زندگیشو بگیره . آدم به امید زنده است و وقتی می میره که امیدش بمیره .
_ حق با شماست
ک_ سعی کن زندگیتو تغییر بدی
_ از حرفاتون ممنونم خیلیآرومم کرد .
برای چند لحظه ارامش را با تک تک سلول های بدنم حس کردم از فکر مردنبیرون آمدم به زندگی فکر کردم ، به اینکه من زنده هستم و هنوز نفس میکشم فقط اگهدوستم داشت دیگه چیزی نمیخواستم . رو به روی من ایستاد و خیره شد به چشمهایم
ک_ یه آرامش عجیب تو چهرت هست ومن این آرامشتو دوست دارم
لبخند جواب من بود کاشخودم را هم دوست داشت دلم میخواست بگویم دوستت دارم ولی نمیشد چه کسی با دوبار دیدنمعاشق میشود ؟...... من ، من با یه نگاه فقط یه نگاه عاشق شدم . صدای سر و صدای بچهها شنیده میشد .
ک_ بیا بریم پیش بچه ها
_ بریم
با هم به طرف ویلا رفتیمخبری از بچه ها نبود . پرسیدم : یعنی کجان ؟
_ حتما رفتن استخر
به طبقهپایین ویلا رفت و من هم به دنبالش حرکت کردم . وارد استخر که شدم چشمهایم از تعجبگرد شد همه بچه ها توی آب بودن حتی سپیده . دو تا از دخترها مسابقه گذاشته بودن ودوست پسراشون تشویقشون میکردن. نگاه سپیده به من افتاد به سمتم آمد .
س_ برولباستو عوض کن بیا تو آب
_ دیگه چی؟
س_ ای بابا بی خیال ، خودم واست همهچیز آوردم برو بپوش بیا
چشم غره ای رفتم و گفتم : زحمت کشیدی
صدای آرشو ازپشت سرم شنیدم که گفت : شیما تو خیلی پاستوریزه ای . به داخل استخر پرت شدم تمامبینی و گوش و دهنم پر از آب شد و احساس خفگی به من دست داد آرش خیلی غیر منتظره منوهل داده بود داشتم خفه میشدم صدای جیغ شنیدم و حس کردم کسی مرا از آب بیرون میکشد . چشمهایم را که باز کردم بچه ها دورم جمع شده بودند سپیده محکم بغلم کرده بود و گریهمیکرد ، به زحمت بلند شدم و نشستم سرم گیج میرفت.
سپیده و مریم زیر بغلم راگرفتند و به اتاق خوابی در طبقه بالا بردند . لباسم خیس شده بود و سردم بود ،لباسهای را در آوردم و حوله سپیده را به دور خودم پیچیدم . سپیده علاوه بر حوله ایکه دورم پیچیده بود یه لحاف رویم انداخت .
س_ شیما بریم دکتر؟
_ حالمخوبه
س_ نگرانتم
_ چیزی نشده که فقط یه کم سردمه ، با این لحافی که انداختیروم گرم میشم
س_ مطمئنی؟
_ آره عزیزم نگران من نباش . فقط اگه زحمتی نیستداروهامو از تو کیفم بده
س_ باشه
قرصهایم را خوردم و روی تختی که گوشه اتاقبود دراز کشیدم تا کمی استراحت کنم . لباسهایم که خشک شد پوشیدم حالم بهتر بود ازاتاق رفتم بیرون بچه ها کسل و بی حال هر کدام گوشهای کز کرده بودند . سپیده داشت باآرش دعوا میکرد به خاطر من . سعی کردم آرامش کنم ولی خیلی عصبانی بود . آرش خیلیناراحت بود مرا که دید سرش را به زیر افکند و با شرمندگی گفت :
آ : ببخشید شیمانمیدونستم شنا بلد نیستی ، من فقط میخواستم شوخی کنم شرمنده
_ اشکالی نداره پیشمیاد دیگه بی خیال خودتو ناراحت نکن .
رو کردم به بچه ها و گفتم :
_ شماهاچرا هر کدوم یه گوشه نشستید زانوی غم بغل گرفتید ؟ اومدیم امروز خوش بگذرونیم
مریم گفت : خدا رو شکر بخیر گذشت چرا ماتم گرفتید پاشید ببینم
خودش رفتسراغ ضبط و یه آهنگ گذاشت و با دوست پسرش وحید شروع کرد به رقصیدن کم کم همه بچه هاریختن وسط . کیان به طرفم اومد و دستشو به سمت من دراز کرد : افتخار میدیخانومی؟
هرچند حالم خوب نبود ولی نمیشد از این پیشنهاد گذشت شاید موقعیتی به اینخوبی هرگز پیش نمی آمد . دستم را با اشتیاق به دستهای گرمش سپردم و با هم به سمتبچه ها رفتیم .
دوباره گرمای نفسش ، دوباره همان نگاه های مهربان ، عطر تنشدوباره مستم کرد . در آسمانها بودم درون دلم غوغایی برپا بود سرم را روی سینهمردانه اش گذاشتم و همانجا با خدا حرف میزدم : خدایا از این
عاشق ترم مگه میشه؟ میخوام عاشق ترین باشم ........ اگه قراره بمیرم میخوام اینجا تو آغوشش بمیرم ...... خدایا منو همینجا ببر ...... گله ای ندارم اگه تو آغوش کیان بمیرم ...... خدایا این درخواست خیلی کوچیکه واسه تو که اینقدر بزرگی ........ خدایا من میخوامبا عشق بمیرم فقط همین
24746 بازدید
21 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
37 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian